مطمئن بودم اشتباه از او بود! شک نداشتم و زیر لب غرولند کنان فکر می کردم چرا؟! گم شدن پنس مسئولیتش متوجه او بود و قبول نداشت!!! سه ساعت که هدر رفت و پنس پیدا نشد ، ببچاره وار نشسته بودم دنبال راهی برای جمع کردن داستان بدون نیاز به پنس! ، به ذهنم رسید کشوی اول را باز کنم و بلند گفتم «ای والله» ، خوشحال شدم پنس پیدا شد. اما عجیب ناراحت شدم از دست خودم با قضاوت عجولانه در مورد «ف» که گم شدن پنس تقصیر او نبود! پناه بر خدا از شر اشتباهات و #قضاوت های نادرست.

 

منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

طلیعه آزادی فرش ماشینی کاشان خوشمزه ترین مزه ها مفید نوشته سایتی برای همه چه کنبیم دانلودها دهکده‌ی ادب پارسی